صبــح دوشنبه باز یـک منِ بی تــو عاشقـانـه ای تنهـا عکسی ست از خورشید با دست های من که قفل شده در هم کنار نیمکت همیشگی خیالم من جمعه ترین حالت یک عاشقم اما تو صبح ترین دوشنبه ی هر روز دلم باش ای جان اگر عشق عطر داشت عطر چاۍ در یک صبح بارانی هست صبح میرسدچشم میگشایی این خانه بهار میشود لبخند میزنی اتاق بوی عشق میگیرد میبینی تنها برای بخیر شدن صبح کافیست خواب را کنار بزنی آغوش بگشایی تا صبح تنها یک واژه نباشد آرامش باشد حال خوب باشد خیال تو باشد صبح که میشود آفتاب بر تَنَم میتابَد و دوست داشتَنَت بَر قلبم دوستت دارم تعبیر تمام واژگان دنیاست برایت می نویسم که دلتنگم اما تو آن را دوستت دارم بخوان ????☔️???? عشق باید بر دلت افتد عزیزم زور نیست هیچکس بر اینکه معشوقت شود، مجبور نیست اینقدر بالا و پایینت پریدن بهر چیست گر مقرر باشدش دیدن، ببیند کور نیست بد نباشد گر که تجدید نظر گردانی و بنگری آنگونه هم هر چیز جفت و جور نیست کم کن این کبر از خود و اندی تواضع پیشه کن در لوای عشق جا بر مردم مغرور نیست گر که مجنون وار چون فرهاد لب شیرین کنی کندن صد کوه حتی از تصور دور نیست چشم جان باید که بینی چهره ی معشوق را گر نمی بینی تو، نقصان از نبود نور نیست این عرق های خجالت شور کرده کام تو ورنه اشک عاشقی آنقدرها هم شور نیست
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|